«شعرها مزامیر جانند. شطح مبارکی که شاعر به اقتضای آگاهی یا فراآگاهیاش بر کاغذ میآورد بخشی از راح و روح انسانیست که بیآن آدمی در میانه ناپیداست.
شعرها شبدرهای جهانند. زیبایی عطرآگین اندوه و شرافتند بر دامنههای جان... روان شدن در هوای نازک چیزی آن هم در نوسان ناآرام و شتابناک روزمرگیها... سودایی درآمیخته با زیبایی که سرانجامِ شاعر است اگر چه که به رنج اندوده باشد.
این مجموعه کوچک شعر سودانامهی من است. شعرها و شعرانههایش به ملاحظه گزین شده و فراهم آمده. برخی شعرها البته در این میان متأخّرند.
کلماتم را با فروتنی و مهر به خوانندگان نیک این مجموعه تقدیم میکنم.»
یادداشت خانم دکتر "کیمیا تاج نیا" در کتاب اشعارشان "رقصا"
نه پریشانم
نه وامانده
نه منکر
فنجان چای سبز به عطر کتاب آمیخته
تو را بو میکشم
در این صبح نیامده
و خیابان بیعبور
و گریهی مشکل
- در فنجان من
پیچک کبودی
نوسان دارد -
نه جنگلم
نه ترانه
نه سوز رفتهام
نه خاکستر مانده
نه اسب دویدهام
نه ملطّفههای نازک
نه کبوتران بلندم
نه کلمات بدیع
نه روایتم
نه چرخ صدادار در گردشم
نه پناهم
نه پیدا
من زنی هستم
که عشق او را
به گلها و گریهها
پیوند زده است
0 دیدگاه