چه معادله عجیبی می شود وقتی عشق به کار، کار دست عشق قدیمی می دهد و دو عاشق پیشه هفت سال پیش را دوباره رو در روی هم قرار می دهد. یکی تازه از آمریکا برگشته که اسیر زلف یک کارخانه ورشکسته و البته استخوان دار ایرانی می شود و می ماند تا احیایش کند و دیگری نیز سال ها در شرکت وارداتی و رقیب آن کارخانه مفلوک، سردمدار تکتازی اش بر تارک بازار بوده است. حالا این دو، رو در روی هم قرار گرفته اند. سرنوشت این رقابت چه خواهد شد؟ و سرنوشت این عشق دوباره شعله گرفته نیز؟