روایت مولانا از باشندگی معناییش در دیوان شمس روایتی پر تبوتاب و عتیق و عجیب است. جان گویهها و جان مویههای خداوندگار از تجربه سهمگین عشق و شهود، دیوان غزلهایش را به "مَسرَحِ مَشروح" شیدایی و سرمستی بدل ساخته است. ابعاد عشق و زندگی در شعر خداوندگار به پهنای لایتناهیست و این، پایاپایی و رویارویی با ساحات فکر و شعر او را بی مُنتَها و مسحورکننده می سازد. از هر رنگ و هر حالت و هر بوی و بهجتی در غزل مولانا نشانی هست. عشق و شعر و زندگی در جهان خداوندگار واماندگی و تعطیل نمی شناسد ...
متون ادبی ما به یک تعبیر، متونی خود بسندهاند. این مفهوم به ویژه در باب متون تغزّلی ما مصداق مییابد. نقش بزرگ و موثر متون غنایی و تغزّلی ما قوّت بخشیدن به مذاق ادبی مخاطب و درگیرکردن حواسّ شهودی او با معناها و تداعیهاست. در این گزیدهی "صد و نود غزل از غزلهای مولانا خداوندگار در دیوان شمس" کوشش بر آن بوده تا تمهیدات خوانش درست و بدون اشکال متن حتّی برای خواننده غیرمتخصّص هم مهیّا شود.
ای یوسُفِ خوش نامِ ما، خوش می رَوی بر بامِ ما
ای دَر شِکَسته جامِ ما، ای بَردَریده دامِ ما
ای نورِ ما، ای سورِ ما، ای دولتِ مَنصورِ ما
جوشی بِنِه در شورِ ما، تا می شود انگورِ ما
ای دِلبَر و مَقصودِ ما، ای قِبله و مَعبودِ ما
آتش زدی در عودِ ما، نَظّاره کُن در دودِ ما
ای یارِ ما، عَیّارِ ما، دامِ دلِ خَمّارِ ما
پا وامکَش از کارِ ما، بِستان گِرو دَستارِ ما
در گِل بِمانده پایِ دِل، جان می دهم چه جایِ دل
وز آتشِ سودایِ دل، ای وایِ دل، ای وایِ ما