شعرها مزامیر جانند. شطح مبارکی که شاعر به اقتضای آگاهی یا فراآگاهیاش بر کاغذ میآورد بخشی از راح و روح انسانیست که بیآن آدمی در میانه ناپیداست.
ماه از کتان رقص تو افتاده بر زمین
رقصا...! امان نمیدهدم عشق این چنین
شکل پرنده در کفنِ باد خوشتر است
چندان که سمت مشکل من زیر بوسههات
آنسان که خون زخمیِ ما توی آستین
انگار از تردّد غمگین این قلم
بر صفحههای باز تو زاییده میشوی
انگار پاپتی شدهام در گوزنها
مویت به خوابهام بلوطِ تُنُک زده
رقصا...! غمی به آخر این شعر نوک زده