اتحاد شوروی در پایان سال ۱۹۹۱، تجزیه شد و جمهوریهای تازه استقلالیافته آن مسیر احیای کاپیتالیسم و گشایش باب دموکراسی را در پیش گرفتند. نظام سوسیالیستی اتحاد شوروی با داعیه رستگاری بشر و عقلانیت علمی شکل گرفته بود، اما تعداد اندکی در مرگش مویه کردند. پس از فروپاشی شوروی نکتهای که بیشتر مایه نگرانی بود، این بود که کسانی میکوشیدند حوادث سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ را برآیند پیروزی ناب انواع کاپیتالیسم لیبرال دموکراتیک، جلوه دهند و بدینوسیله نه تنها «مرگ سوسیالیسم» را جار بزنند، بلکه خط بطلانی بر تمام انواع مباحث اتوپیایی بکشند. بسیاری میپنداشتند نه تنها کمونیسم شوروی مرده است بلکه تمام آیندهها و آرمانشهرهای ممکن هم به همراه آن به گور رفتهاند. در واکنش به چنین ادعاهایی بود که نطفه نوشتن این کتاب بسته شد.
فهرست مطالب
فصل اول : مقدمه
بخش اول : بینشها و پندارها
فصل دوم : سوسیالیسم و محدودیت در نوآوری
فصل سوم : مطلقنگری فردگرایی بازار
بخش دوم : بیبصیرتی نظریه موجود
فصل چهارم : جهانشمولی جریان اصلی اقتصاد
فصل پنجم : کارل مارکس و پیروزی کاپیتالیسم
فصل ششم : نهادگرایی و انواع کاپیتالیسم
بخش سوم : بازگشت به آینده
فصل هفتم : قرارداد و کاپیتالیسم
فصل هشتم : دانش و اشتغال
فصل نهم : پایان کاپیتالیسم؟
فصل دهم : مرز یادگیری
فصل یازدهم : برخی مسائل هنجاری و مرتبط با سیاستگذاری