پیروزی انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی موجب آزاد شدن انرژی و توان فکری و جسمی بسیاری از نیروهای داخلی شد و فضای عمومی جامعه را آکنده از انگیزه و شور و تلاش ساخت. آحاد مردم و بخصوص قشر تحصیل کرده و فرهیخته همچون فنر فشردهای که آزاد شده باشد پا به عرصه خدمت به کشور و مردم گذاردند و در هر کجای کشور مردم و جوانان کمر همت بستند تا آنچه در توان دارند به پای انقلاب و کشورشان بریزند. آنچه که پس از انقلاب در عرصه سازندگی و توسعه در کشور رخ داد به تبع شرایط بسیار متفاوت با قبل از انقلاب، دارای ویژگیها و خصلتهای متفاوتی بود، ولی به طور خاص دو ویژگی اساسی شرایط این دو دوره را از هم جدا میکرد.
از این دو ویژگی اصلی یکی مثبت بود و دیگری منفی. جنبه مثبت شرایط توسعه و سازندگی بعد از انقلاب نسبت به قبل از آن مشارکت عمومی، روحیه مثبت سراسری و تلاش خیل عظیمی از نیروهای صدیق، از خود گذشته و فداکاری بود که مصالح عمومی کشور و مردم را بر منافع شخصی خود ترجیح میدادند و از جان و مال و آبرو برای پیشرفت و توسعه ایران مایه میگذاشتند. گرچه نمود اصلی این فداکاریها در عرصه جنگ بروز و ظهور یافت ولی همزمان بسیاری دیگر در حوزه نگهداری و توسعه منابع و منافع مردم تلاشی خستگیناپذیر را ادامه دادند و در اقصی نقاط کشور، چه در قالب جهاد سازندگی و چه در حوزه نهادهای رسمی و دولتی تا جایی که توان داشتند از کوشش دریغ نمیکردند. نیروی عظیمی آزاد شده بود و استعدادهای پنهانی زیادی شکوفا گشته بود. البته باید اذعان کرد که این وجه مثبت بیشتر در سالهای اول انقلاب و در دوره جنگ نمود داشت و پس از آن به تدریج کم رنگتر شد. و اما جنبه منفی در عدم وحدت نظر و انسجام در تشخیص و توافق بر سر اهداف توسعه و تعیین اولویتهای آن بود. حالا که انقلاب پیروز شده بود گروهها و گرایشهای متفاوت که تا دیروز در حاشیه بودند به صحنه آمده و هر یک آمال و اندیشههای خود، که گاهی با یکدیگر تفاوت و حتی تضاد داشتند، را پیگیری و دنبال میکردند. اگر دستگاه حاکمیت قبل از انقلاب میدانست که بدنبال چیست و در راه و روش آن سردرگم بود و ناشیگری میکرد و یا هدفش با منافع شخصی حاکمان در تضاد قرار میگرفت ولی پس از انقلاب سوال اصلی یک مرحله عقبتر آمده بود. وحدت نظری در مورد جامعه ایده آل وجود نداشت. اصول و ارزشهایی از قبیل عدالت اجتماعی و اقتصادی، نقش، وزن و رابطه دولت و بخش خصوصی، مفهوم و حوزه خود کفایی و یا حتی وزندهی به بخشهای مختلف اقتصادی مثل کشاورزی، صنعت و تجارت زیر سوال بود. این تشتت آرا که خود نتیجه گوناگونی در اندیشهها و ایده آلهای افراد بود برخی موارد موجب استهلاک و بیاثر کردن یکدیگر و ایجاد موانع جدی بر سر راه استفاده از امکانات و استعدادهای موجود میگشت. چهار دولتی که در این کتاب مورد بحث قرار میگیرند هر یک تفکر و آرمان و هدف ویژه خود را داشتند که این تفرق در اهداف و روشها بعلاوه بیتجربگی و ندانم کاریها منجر به تغییرات ژرف و تأثیرگذار در سیاستگذاریها و نهایتاً عدم ثبات در اقتصاد میشد. عدم ثباتی که به تصدیق همه اهل علم اقتصاد بزرگترین بلای رشد و توسعه پایدار و مستمر میباشد.