شما محصولات فوقالعادهای را به مشتریان پیشنهاد میدهید، و صادقانه دیدگاه و احساسات خود را با آنها در میان میگذارید. با این حال، آنها از شما خرید نمیکنند، باورتان ندارند و به احساسات و دیدگاهتان بیتوجه هستند. در واقع، شما نیازی به گفتن حرفهای خوب بیشتر ندارید، بلکه نیاز دارید تا همان حرفهای خوبی را که میزنید، مورد پذیرش قرار گیرد. موضوع بر سر قیمت، نوع معرفی یا شخصیت شما نیست. همه چیز به چند ثانیه جادویی ابتدای ملاقات شما با افراد بستگی دارد.
تام شرایتر در کتاب پیش رو سعی دارد نحوه اعتماد و باورسازی در مشتریان را در همان ثانیههای اول به ما نشان دهد. اما چگونه؟ از طریق گفتگوی مستقیم با بخش تصمیمگیری مغز یا همان ضمیر ناخودآگاه. پیام شما باید به درون مغز مشتری راه یابد. تعهد شما رساندن پیام به درون مغز مشتری است. اگر موفق به جلب اعتماد مشتری نشوید و او پیام شما را باور نکند، در واقع شما آن پیام را از مشتری خود دریغ کردهاید.